- پوزش خواستن
عذرخواهی کردن، برای مثال سیاوش ورا دید، بر پای خاست / بخندید بسیار و پوزش بخواست (فردوسی - ۲/۲۵۶)
معنی پوزش خواستن - جستجوی لغت در جدول جو
- پوزش خواستن (وَ دَ)
پوزش طلبیدن. عذر خواستن. بحلی خواستن:
سیاووش را دید، بر پای خاست
بخندیدو بسیار پوزش بخواست.
فردوسی.
و رجوع به پوزش شود
سیاووش را دید، بر پای خاست
بخندیدو بسیار پوزش بخواست.
فردوسی.
و رجوع به پوزش شود
- پوزش خواستن
عذر خواستن بحلی خواستن پوزش طلبیدن
- پوزش خواستن
يعتذر
- پوزش خواستن
Apologize
- پوزش خواستن
s'excuser
- پوزش خواستن
pedir desculpa
- پوزش خواستن
kuomba msamaha
- پوزش خواستن
извиняться
- پوزش خواستن
sich entschuldigen
- پوزش خواستن
вибачатися
- پوزش خواستن
przepraszać
- پوزش خواستن
معافی مانگنا
- پوزش خواستن
দুঃখিত হওয়া
- پوزش خواستن
özür dilemek
- پوزش خواستن
scusarsi
- پوزش خواستن
사과하다
- پوزش خواستن
謝罪する
- پوزش خواستن
להתנצל
- پوزش خواستن
道歉
- پوزش خواستن
meminta maaf
- پوزش خواستن
ขอโทษ
- پوزش خواستن
zich verontschuldigen
- پوزش خواستن
disculparse
- پوزش خواستن
माफी मांगना
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(هََ شَ)
لغت نامه دهخدا
بحضور خواستن. گفتن که نزدیک آید:
ز اندیشه شد شاه را پشت راست
فرستاده و درج را پیش خواست.
فردوسی.
رجوع به پیش شود
ز اندیشه شد شاه را پشت راست
فرستاده و درج را پیش خواست.
فردوسی.
رجوع به پیش شود
(وُ)
لغت نامه دهخدا
پوزش ساختن. پوزش کردن. پوزش گفتن:
بر زال زر پوزش آراستند
زبانها به لابه بپیراستند.
فردوسی.
ورجوع به پوزش شود
بر زال زر پوزش آراستند
زبانها به لابه بپیراستند.
فردوسی.
ورجوع به پوزش شود
بحضور خواستن احضار نزد خود خواندن ز اندیشه شد شاه را پشت راست فرستاده و درج را پیش خواست. (شا. لغ)
